مرسانامرسانا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

دلنوشته هايي براي دخترم

بدون عنوان

.: مرسانا تا این لحظه ، 8 ماه و 25 روز تو دل مامانشه اين چيزيه كه اون بالهاي وبلاگت نوشته دخترم و اينو داره نويد ميده كه خيلي زود به دنياي من ميايي . نميدوني چقد دوس دارم بغلت كنم و تمام واهمه هاي  اين چند سال و چند ماه من تموم بشه ...
29 فروردين 1395

فرشته ام

زودتر به تکلم می افتد، زودتر راه می رود، زودتر به سن تکلیف می رسد... اصلا انگار دختر از همان اول عجله دارد... گویی که اصلا برای خودش وقت ندارد، که حتی بازی هایش رنگ و بوی "جان بخشیدن" دارد، رنگ و بوی ابراز عشق و محبت به "دیگری" ... نگاه کن چه معصومانه عروسکش را در آغوش می فشارد، گویی سالهاست طعم شیرین "مادری" را چشیده است... آری... "دختر بودن" یعنی عجله داشته باشی، برای رساندن مهر به دستان دیگران... "دختر بودن" یعنی وقف بند بند ساقه ی وجود تو برای رشد نهال عاطفه... "دختر بودن" یعنی از مقام ریحانه بهشتی بودن به "لتسکنوا الیها" رسیدن... ((بر...
29 فروردين 1395

اخرين روزهاي انتظار

عزيز مامان ديگه روزهاي آخر بدون تو بودنه . البته چند ماهه كه تو رو در كنار خودم دارم اما منتظر لحظه اي هستم كه تو بغلت بگيريم  عزيزم تقريبا تمام وسايل سيسمونيت رو خريدم ولي متاسفانه نتونستم عكس اتاقت رو بزارم . نميدوني چه كيفي داره وقتي ميري و با ذوق واسه جوجو كوچولوت خريد ميكني اين روزها با تمام استرسهاي كه هر زني قبل از زايمان ميگيره و براي من كمي كتفاوت تره ولي دنيايم رنگ ديگري دارد دنياي سياه و سفيد و خاكستريم به رنگهاي شاد و رنگارنگ دنياي بچه گانه تبديل شده از خدا ميخواهم كه تمام كساني كه آرزوي مادر شدن دارن طعم شيرين و ملس مادري را خيلي زود بچشن
23 فروردين 1395
1